سلام خورشید خانم …..
خورشید عشق من ممنونم که هستی
سوز سرد برف و یخ زدگی معابر
افقی روشن در انتظار طلوع خورشید
تا تن یخ زده هستی را گرم کند
و دوباره زندگی آغاز شود
به راستی اگر خورشید نباشد چه می شود
نه روزی شروع می شود و نه شبی پایان می یابد
هستی در یخ می میرد
نه مادری می تواند گیسوان دخترکش را شانه کند
نه دلبری برای معشوق خود از دل عاشقش بگوید
و اما تو
حکم همان خورشید را برای من داری
که هر روز صبح بر من بتابی
و آغاز شود تمام خوبی ها
آغاز شود تمام عاشقی ها
تا گرم شود تنور این عشق و یادم آید
تو خورشید منی
که بی تو زندگی سردو بی روح است
سلام خورشید خانم …